۸ مطلب با موضوع «special days» ثبت شده است

Happy Mother's day

 

در ثانیه های اول که پا به این جهان عجیب و غریب گذاشتم و غریب تر از هر کسی در این جهان بودم.... 

شخصی مرا با آغوش گرمش آشنا کرد...

پاهایم توان ایستادن را نداشت ، شخصی توانش را با من به اشتراک گذاشت ...

زبان مردم این جهان پر رمز و راز را نمیدانستم ، او مرا با زبان آنها آشنا کرد...

گریه میکردم از صبح سحر تا شامگاه ، شخصی اشک هایم را پاک می‌کرد به پای درد و دل کودکانه ام می‌نشست و با دل و جان گوش می‌سپرد....

اولین آجر آشیانه زندگی ام را با دست های او چیدم ...

با او این آشیانه را به طبقه ۱۸ رساندم...

آشیانه ام از باد و بوران های اطرافم می‌ریخت و خراب میشد و او بی چون و چرا دوباره آجر هارا محکم تر از قبل می‌چید ....

همیشه برایم سوال بود که او در دنیایی که تمام قوانینش بر اساس یک اصل به نام بده و بستان پایه گذاری شده ، چرا بی هیچ مزدی ، بی هیچ توقعی دنیایش ، توجهش ، محبتش، جوانی اش ، توانش را به پای من میگذارد؟....

تمام این دنیای تیره و تار را به دنبال کسی شبیه او گشتم ... اما هیچوقت نتوانستم جواب سوال هایم را بیابم...

زندگی بدون مادر ؟

مگر زمانی هم بدون او تعریف خواهد شد؟ مگر او شرط لازم و کافی برای گذران زندگی من نیست؟

قابل تصور نیست روزی که مثل همیشه چای دم کنم ، میوه ها را شسته و در ظرفی بچینم ، از زمین و زمان گله کنم و او کنجی از این قاب خاطره نباشد !

مگر می‌شود از اتاقم بیرون بیایم و بی دلیل اسمش را صدا بزنم و کسی به من جوابی ندهد؟ پس من بی دلیل چه کسی را صدا بزنم؟

 چطور احساس امنیت کنم در دنیایی که

 ماهی هایش از کوسه ها وحشی ترند ...

بره های حوالی اش گرگ ها را میدرند ... سایه از ترس خویش هراسان در میان کوچه هاست ....

چطور روزی را تصور کنم که بیشترین کسی که با او تماس میگیرم دیگر جوابی به من ندهد؟ ....

مگر می‌شود بهم بگوید چیزی را برایش بیاورم و من نتوانم بگویم نیست با اینکه حتی نگاه نکردم ؟

زندگی من بدون تو تعریف نخواهد شد ...

ای که خاطره هایت در خاطرم ، خاطره انگیز ترین خاطره هاست...

 ❤️روزت مبارک ❤️

  • Comments [ ۱ ]
    • ~S :)
    • Thursday 22 Dey 01
    • 22:38

    بسم الله القاصم الجبارین ✋🏻

    یک شال عزا به هر مسلمان بدهید

     

    بوی خوش او را به گلستان بدهید

     

    بابای تمامی یتیمان بود او

     

    انگشتری‌اش را به یتیمان بدهید

    ____________________________________________________

     

    ساعت ۱:۲۰ بامداد...

    انتقام سخت هنوز پابرجاست....!

  • Comments [ ۷ ]
    • ~S :)
    • Tuesday 13 Dey 01
    • 00:41

    Happy Yalda night

    چه سخاوتمند است پاییز ...

    که با شکوه ترین شبش را خالصانه پیشکش تولد زمستان کرد...

    سخاوتمند باشیم همچو فصل خزان 

    خالصانه رفتار کنیم همچو برف زمستان

    زندگی کنیم زیرا 

    شب یلدا یعنی یادمان باشد ...

    عمر آنقدر کوتاه است که ۱ دقیقه بیشتر باهم بودن را باید جشن گرفت ! ...

    بچه ها یلدای همتون مبارک باشه ، امیدوارم از این ۱ دقیقه اضافه تر نهایت لذت را در کنار خانواده هاتون ببرید :) 

  • Comments [ ۵ ]
    • ~S :)
    • Wednesday 30 Azar 01
    • 17:05

    جشن داریم چه جشنی...

    بعد از کلیییییییییییییییییی حرص خوردن و خودمو خفه کردن و به زمین و زمان گیر دادنننننننن نتایج نهایی اومدشششششش

     

    با اینکه عادت ندارم بنویسم اینطوری ولی خب شرح ماواقعه میدم:

  • Comments [ ۱۰ ]
    • ~S :)
    • Monday 28 Shahrivar 01
    • 18:04

    روز شمار اربعین حسینی (22 شهریور ماه )

    از زمین و زمان شاکی ام ، از خودم ، از انعکاسم توی آیینه ، از این تقدیر عجیب و غریب ، از اینکه نمیفهمم حکمت این همه عذاب من کجاست

    از اینکه رفتم و تو روضت نشستم و برای اولین بار با دلشکسته فقط به عاشقانت که بر سر و سینه میکوبند نگاه کردم...

    هر کدوم یه حاجتی داشتن و من برای اولین بار از عمق وجودم اسمتو فریاد زدم و گفتم هیچ حاجتی دیگه ندارم که ازت بخوام ...

    میدونی از همه بیشتر از چی شاکی ام؟

    از خودم :) از اینکه حس میکنم ازت دورم ....خیلی دور ، به حدی دور که وقتی حرف زده میشه ازت جای اینکه بدون پرسیدن بگم سمعا و طاعتا ...سکوت میکنم ، با خودم میگم منو نخواست ،اگه خواسته بود اینطوری نمیشد...

    من هر سال چشم به راه زائر های اربعینی نمیشدم ...یبارم به من اذن ورود به سرزمنشو میداد ؛ ولی خب حسینم منو تو دم و دستگاهش نمیخواد...بنده ناشکر ، ناخلف و هیچکس نمیخواد...

    ولی حسین جان امیدوارم صدامو بشنوی ... من هنوزم از عمق وجودم که هر روز بیشتر و بیشتر میشه اسمتو فریاد میزنم ، فریادی بی صدا....

  • Comments [ ۳ ]
    • ~S :)
    • Tuesday 22 Shahrivar 01
    • 21:59

    این حسین کیست که همه عالم دیوانه اوست

     

    یه داستانی و میخوام بگم برای کسایی که فکر میکنن حالا هر مشکلی که تو زندگیشون هست دیگه دنیا به آخر رسیده و بیچاره شدن و از همه بدبخت ترن و .... میخوام نشون بدم مصیبت واقعی کجاس....

  • Comments [ ۲ ]
    • ~S :)
    • Monday 17 Mordad 01
    • 13:15

    به تو از دور سلام ،به حسین از طرف وصله ناجور سلام

     

     

    فکر کنم همه دیگه داستان عاشورا رو دیگه حداقل یبار شنیدن...

    این واقعه رو میدونن ولی اینو بعید میدونم خیلیا بدونن که چرا ما هر سال محرم و صفر مراسم داریم ، غذا میدیم، سینه میزنیم، برای داغ طفل شش ماهه ، برای تنهایی زینب (س)، برای لحظه ای که طفل 3 ساله از دیدن سر پدرش جان داد ، برای لحظه ای که علمدار کربلا شرمنده بچه های حسین (ع) شد ، برای تنهایی حسین (ع) ، برای نوجوان کربلا که قدش رشید بود و کسی نفهمید اون قد رشید چطور در یک عبا جا شد! و.... گریه میکنیم 

    فکر کردم بهتر باشه بگم چرا گریه میکنیم ... این قشنگ تر از اینه که داستانی رو که همه شنیدن دوباره تعریف کنم ...

  • Comments [ ۳ ]
    • ~S :)
    • Sunday 16 Mordad 01
    • 16:39

    سرور علی

     

  • Comments [ ۰ ]
    • ~S :)
    • Sunday 26 Tir 01
    • 23:02
    چه کسی میداند که تو در پیله خود تنهایی...؟
    چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی....
    پیله ات را بگشا!
    تو به اندازه پروانه شدن زیبایی...:)

    به نام اون بالاسری...
    به دنیای من خوش اومدید
    امیدوارم ارامشی رو که شاید دنبالش بگردید اینجا پیداش کنید :)
    Topics