نمیدونم چرا ادمای اطرافم عوض شدن ...نه ! عوضی شدن!
ولی یکی هست که من این عوض شدنشو دوست دارم ، باورم نمیشه بعضی اوقات این همون ادمه
نمیدونم چرا ادمای اطرافم عوض شدن ...نه ! عوضی شدن!
ولی یکی هست که من این عوض شدنشو دوست دارم ، باورم نمیشه بعضی اوقات این همون ادمه
پدرم هر روز دیر میامد خونه. خسته از دو شیفت کار روزانه و من که خیلی دلم میخواست باهاش حرف بزنم،ترجیح میدادم چیزی نگم تا اون بتونه وقت بیشتری رو استراحت کنه تا اینکه بالاخره یک روز جمعه احساس کردم وقت مناسبیه که باهاش حرف بزنم...
و منی که به انتظار نشستم
و منی که چهار لباس این سال و رو بی تو دیدم
منی که متتظرت بودم، برای دیدن لباس جدید هر فصل
و منی که الان اخرین لباس این سال و رو دارم میبینم
من و اون دو تا رفیق قدیمی بودیم و از تفریحاتمون دادن مسابقه دو بود!...
ولی همیشه اون می برد .واقعا سریع می دویید ،ولی بازی با اون باعث شده بود با هر کس دیگه ای مسابقه بدم ببرم به جز اون!...