+شرط؟!
-تو به من یاد بده چجوری بپرم منم یه کاری میکنم اینایی که گفتی و برای یبارم که شده حس کنی!
خندیدم واقعا این طرفمون دیوونس منم دیوونه فرض کرده ، اخه تو چجوری میخوای کاری کنی من اینارو حس کنم ... بهش یاد بدم چجوری بپره دیوونه نیست خدایی؟ این چه شرط احمقانه ای!
-چرا ساکتی؟
+دارم فکر میکنم اون موقع که نذاشتم بپری چه کار اشتباهی کردم ، یه دیوونه از دیوونه های عالم داشت کم میشدش ااااا من چرا جدا نذاشتم بپری !
خندید! وای عزیزم چقدر قشنگ میخنده .... ای چته تو به خودت بیا خیلی هم زشت میخنده شبیه کرکودیل میخنده والا :/!
یهو جدی شدشو صاف تو چشام نگاه کرد ...ترسیدم چیکار میخواد بکنه ، از استرس داشت قلبم میزد بیرون که یهو دستمو گرفت ...چیکار میخواد بکنه
-قول بده
+وای تو جدی جدی دیوونه ای پاشو پاشو خودم میندازمت پایین مشکلی نیست که !
-نخندون منو میخوام بپرم ، نمیتونم قبول کنم خواهر کوچیک رفته باشه و من مونده باشم اینطوری... دلم برای خنده هاش پر میکشه
وای یه لحظه واقعا حسودیم شدش چقدر خواهرشو دوست داشته...
+چیکارت کنم دیوونه ای دیگه ! باشه فردا صبح همو همینجا ببینیم ، چطوره؟
-عالیه
وای من فقط چشماش نیست که یه دنیاییه برای خودش ، لبخندشم قشنگه....ای به خودت بیا دیوونه!
یعنی جدا قراره منم این جیزایی که همه حس کردن و حس کنم؟ جالبه ها...
فردای اون روز...
خب چی بپوشم؟ این لباس ابیه؟ نه خیلی بیریخته....امممم این مشکیه ؟ نه بابا خر و تب میکنه سگ و سینه پهلو این چیه ، این سفیده ؟ نه بابا مگه عروسیه :/ این یکی... امممم این هودیه خوبه ها! با شلوار لی به به ..کتونی هم که شکر خدا یدونه بیشتر ندارم بریم که یه دیوونه به دیوونه های عالم بیفزاییم
+اممم چرا نمیبینمش؟کو؟ ایشششش تو زل افتاب باید منتظرش باشم ://
همینجوری که داشتم به زمین و اسمون غر میزدم یهو... یکی دستشو گذاشت رو چشام ، دستشو گرفتم و اوردم پایین
+ به به یکم وقت شناس باش!
-چقدر غز میزنی من زودتر از تو اومدم داشتم تو رو نگاه میکردم :)
+که چی بشه مثلا ؟ :/
-وای تا حالا کسی بهت گفت چشاتو خیلی خوب میچرخونی برای اینکه حال بقیه رو بگیری؟
یهو لپام گل انداختش... تپش قلب گرفتم
+خب چرت و پرت نگو بریم سر شرطی که بستیم !اول من شروع کنم یا تو ؟
-من شروع کردم!
+ها؟
-پس برای چی زود اومدم و داشتم نگات میکردم؟ اولین حس ، حس ارزشمندی... این یه چشمه کوچیکش بود
وای باورم نمیشدش ،یجوری شدم اینو گفت...
+باشه پس نوبت منه، راه بیفت بریم
-کجا؟
یه چشم غره از اون معروفام رفتم بهش و گفتم : راه بیفت سوال ممنوع
رفتیم بانجی جامپینگ برای اینکه بتونه تجربه کنه پریدنو، حالا نگو ترس از ارتفاع داره ، یعنی اگه بگم نخندیدم اونجا در حد انفجار دروغ گفتم ... یهو دیدم رنگش پریده ، حالش بده
+ببینم ترس از ارتفاع داری؟
-کی من؟
+نه عمه خدابیامرزم و میگم
-اها فکر کردم با منی :)
+من موندم چرا تورو مدرسه راه دادن :/ خب پس بریم دیگه
-ها بریم امممم
+میترسی؟
-منو ترس؟
+امم باشه پس تا اونجا مسابقه هر کی زودتر برسه دم بانجی جامپینگ باید دو نوبت شرط و اجرا کنه ...1، 2 ،3
+بردم :)الهی
-تقلب کردی
+برو بابا بگو کنف شدم دیگه :)
-باشه تو درست میگی
+بیش تیو دیریست میگی ور ور ور
دوباره ازاون لبخندها زدش ، چی میشد انقدر قشنگ لبخند نمیزد
رفتیم از پله ها بالا و طناب هارو بهمون وصل کردن و میخواستیم بپریم که یهو
-اممم میگم چیزه...
+میگم میترسی نه نیار!
-باشه میترسم اصن من نیستم میرم
+بیا اینجا ببینم
یقشو از پشت گرفتم و اوردمش رو به رو خودم
+چشاتو ببند
-برا چی؟
+میبندی یا بندازمت پایین؟
-اعصاب نداریا! بستم باشه
بغلش کردم و اروم دم گوشش گفتم
+محکم بگیر منو
و پریدیم ... عین بچه ای که از ترس مادرشو سفت بغل میکنه ، بغلم کرده بود. منم تمام ترسم این بودش که متوجه ضربان قلبم بشه که نمیدونم چرا ولی داره تند میزنه
تموم شدشو اومدیم پایین
+اوووه به نظرت هرچی زور بازو و حرص داری باید سر من بدبخت خالی میکردی اون بالا؟
-چطور؟
+ وای روشو برم همچین سفت بغلم کرده بودی نفس نمیتونستم بکشم!
-اها برای همین انقدر قلبت تند میزد؟
ای وای من چیزی که میترسیدم سرم اومد
+کی من؟
-بله تو !
+اممم بریم نوبت توعه! دو نوبت پشت همم باید بری
-یکی طلبت یادم میمونه در رفتی از جواب دادن