دیدی چقدر زجر داره صبج زود پاشی بری مدرسه؟
چقدر اون لحظه دل کندن از رختخواب عزیزت سخته؟
دلت میخواد دنیا با همه ادمای توش خراب بشن ولی تو توی رختخوابت دو مین بیشتر بخوابی...
حالا فکر کن بری مدرسه و این وضع و تا زنگ اخر تحمل کنی و یهو وقتی داری خودتو به در و دیوار میزنی و دقایق و میشمری برای رفتن بگن نمیتونی بری :/
اخ که چقدررررررر اون لحظه دلت میخواد بزنی همه رو، حیف که بزنی باید قید درسم کنارش بزنی
حالا دلیلی که نمیزارن بری چیه :/
یه خل و چلی رفته بالا پشت بوم برای اینکه مثلا خودکشی کنه:/
با خودم گفتم:
د اخه لعنتی تو که از این عرضه ها نداری بیخود میکنی میری اون بالا والا بخدا، والا اگه برای جلب توجه نباشه برای چیز دیگه ای هم نیستش :/ این یارو دیونس رسما مارو هم خل کرده بیا پایین خودم یه جوری میزنمت بلند نشی دیگه
صدای همهمه بچه ها خیلی زیاد بودش و من بخاطر این صدا سر درد داشتم میگرفتم، هی گفتم بیخیال بابا الان این خل چلو میارن پایین تو هم میری به زندگیت میرسی ....دیدم نخیرررررررررررررررر قصد بیخیال شدن نداره دوست عزیزمون
با خودم درگیر بودم که دیدم یهو اینی که گذاشتن مراقب ما باشه حواسش پرته حرف زدن با تلفنشه منم دیدم بهترین فرصت برای در رفتنه...
یواشکی از پشت مراقبه فلنگ و بستم و داشتم میرفتم سمت خونه که دیدم طرف لبه پشت بوم وایساده
دلم نیمد که نگیرم یه فس بزنمش ، همینجوری که نمیشه به هر حال ...
دیدم کلی مامور پلیس دم در وایساده ، خب الان چجوری از دیوار چینی که اینا درست کردن برم بالا ؟ در پشتی ! افرین دختر
خب دوستان عزیزمون دور تا دور ساختمونو محاصره کردن :///
گفتم چیکار کنم ، چیکار نکنم که اهااااااااااااااااا گرفتم
رفتم یه ذره اونطرف تر و شروع کردم جیغ زدن که وایییییییییییییییییی دزد دزد بگیرینش!
اقا اینا هم جوگیر شدن و فکر کردن واقعا خبریه ، یه حس اسکلی تو اون فضا موج میزد اصن :)))
خب در پشتی کسی جلوش نیست ...سریع رفتم بالا میخواستم برم صاف یدونه بزنم تو مغز سرش که به به اینجا هم مامور هست :///
رفتم جلو و گفتم سلام برادر من دوست این منگلیم که اون بالاست میتونم بیارمش پایین اگه بزارید
طرفم که معلوم بود مغز درست و حسابی نداره ،گذاشت من برم :))
رفتم رو لب پشت بوم گوششو گرفتم ، پرتش کردم رو زمین
بهش گفتم : د اخه بزنم یدونه تو سرت که بخاطر تو دو ساعته منو نگه داشتن ...عرضه پریدن نداری بیخود میکنی میای این بالا :////
بهش برخورد ://////
بربخوره :/// والا
دیدم نه اوضاع خرابه اروم کلاه سویشرتشو کشید رو سرش و جوری که من نبینم شروع کرد گریه کردن !
دلم سوختش خدایی ...
رفتم پیششو شروع کردم باهاش حرف زدن