یادش بخیر سه سال پیش تقریبا همین موقع ها تنها دغدغه ذهنم این بودش که این نقاشی ها رو بکشم ...
اینو سه تا از روش بکشم دوتای دیگه رو بدم به دوستام
این عکسارو کجای کمدم بزنم
چه مدلی بزنم
این حجم از موزیک ویدیو و 5000 عکس و کجا جا بدم
Bts run و کجای دلم بزارم
وای ماه بعد موزیک ویدیو جدید میادش
وای تیزر جدیدش هفته بعد میاد
وای فتوشات هاش پس فردا میاد
و.....
و الان چی مونده بارم؟
یسری عکس که بعضیاشونو دادم به دوستام
یسری نقاشی که همشونم نیست خیلیاشو دادم به دوستام که واقعا هر چی فکر میکنم نمیفهمم چرا برا بعضیا تا این حد مایه گذاشتم تهش چیکار کردن برام؟
یسری اسم...
یسری البوم اهنگ که زیادم گوش نمیدم بهشون
.
.
.
واقعا دلم تنگ شده برای اون روز هایی که دغدغه هام همینقدر بود
چیشد که این دغدغه ها انقدر بزرگ شدن؟ من کی انقدر بزرگ شدم؟ اینی که تو آیینه میبینم همون سهی قبلیه؟ اگه همونه که عجیبه دیگه نیشش باز نیس سر هر چیزی ، دیگه نمیخنده ، دیگه با قلبش بعضی کار هارو نمیکنه با احساسش کاری نداره با منطقش داره زندگیشو میگذرونه!
و هنوزم نمیفهمم کی مسبب این وضع منه !:)
باحاله ها این سهی اون سهی نیستش :)
بزرگ شدن چه چیز احمقانیه ، کاش زمان تو همون روزهام متوقف میشد...