این یه داستان کوتاهه بیشتر عقاید خودم توشه و ممکنه حتی احمقانه به نظر بیاد و لزومی بر درست بودنش نیست سبکش رواشناختی و عاشقانس نمیدونم توش موفق بودم یا گند زدم امیدوارم خوشتون بیاد ببخشید طولانیه :)
روز های پاییزی شاید قشنگ ترین روز های سالن درست مثل کسایی که وقتی گریه میکنن خوشگلتر میشن ، چهره شهر هم تو پاییز قشنگ تره ...طبق عادت همیشگیمون تو کافه قدیمی پر از خاطره نشسته بودیم و داشتیم باهم حرف میزدیم و قهومونو میخوردیم، اوضاع روحی خوبی نداشتش و چند وقتی بود از قضیه ای طولانی میگذشت و منم پیشش نبودم وقتی برگشتم از قیافه زار و نزارش معلوم بود یه چیزی شده... فکر کنم ادم برای حتی حرف زدنش هم برنامه داشته باشه اینطور نیست؟
+تا حالا عاشق شدی؟
-کی من ؟ (پوزخندی بر لب و تکون دادن سر به نشانه تاسف)
+این یعنی نشدی؟ یا دوست نداری حرف بزنی راجبش؟
- از عقلت بپرس (با حالتی پوکر که دوست داره طرف و به حد مرگ بزنه )، خودت چی؟
+من ... شدم
-واو! بهت نمیاد ، کی بوده حالا اون بدبختی که عاشقش شدی؟
+واقعا هم بدبخت بوده ها نباید عاشقش میشدم
- چه جمله احمقانه ای ! مگه عاشق شدن به اراده توعه ؟ تو تصمیم میگیری عاشق کی بشی؟ خلی تو؟
-میبینم که یه چیزایی میدونی ... خودتو به اون راه نزن (با یه لبخند شیطنت امیز و ابرو بالاانداختن )
+اوفففف منتظری من یه چیزی بگم تو رو هوا بزنی لایقت نداری دیگه پوینت اینجاس
-خیل خب حالا قاطی نکن بازم بگو از این چیزا
+ ببند (با حالتی که دلش میخواد اون لبخند رو لب و محو کنه ) قضیه چی بوده؟
-دیدی وقتی دو نفر هیچ جوره بهم نمیخورن از هم خوششون میاد چی میگن بهشون؟
+ کبوتر با کبوتر باز با باز؟
- افرین
+مدتی که باهم بودیم هزاران بار اینو شنیدم یا شاید تو نگاه همه اینو میدیدم ولی... راضی بودم از حتی تغییر کردن
- پوینت اینجاس ! چون هیچیتون شبیه هم نبوده دلیلی بر شبیه شدن به هم وجود نداره ، تو فکر میکنی چرا هر ادمی یه جایی از زندگیش بالاخره ازدواج میکنه؟
+عقل نداره لابد ( خندیدن و ور رفتن با مو و گردن )
- جدی باش (با حالتی که یه ابرو بالاس )
+نمیدونم واقعا تا حالا به دلیلش فکر نکردم ... چون عاشق میشن و دوست دارن طرف و همیشه مال اونا باشه؟
-به به پس چی میدونی تو ... ( با پوزخندی به لب و سرچرخوندن و منظره بیرون و دیدن ) تا حالا ادمی و دیدی هم درونگرا باشه هم برونگرا ؟ یا مثلا هم منطقی باشه هم عاطفی ، هم شهودی باشه هم حسی ؟ اصن چنین موجودی داریم که همه احساساتش 50 ، 50 باشه؟
+خب نداریم که چی...
- دقیقا همین دلیلشه یه ادمی که درونگراس اگه همیشه با درونگراییش زندگی کنه چی میشه ؟ افسرده ... یه ادمی که همیشه برونگراس اگه همیشه با این اخلاقش زندگی کنه چی میشه؟ اطرافیانش از بروز احساساتش خسته میشن و نادیدش میگیرن ! یکی که همیشه منطقیه ایا میتونه روزی از احساساتش هم استفاده بکنه ؟ نه ! تبدیل به یه ادم تک بعدی میشه ... کسی که ادم احساساتیه اگه همیشه اینطوری باشه چی میشه به نظرت ؟ هیچوقت از منطقش استفاده نمیکنه و خیلی جاها خودشو به دردسر میندازه...
برای همینه ادمها تو یه مقطعی از زندگیشون که میشه و احساس نیاز توشون بی داد میکنه نیاز دارن با یکی باشن که ترجیحا با خودشون تفاوت های زیادی داشته باشه ، چرا که وقتی یکی درون گراس و همیشه درد هاشو تو خودش میریزه لازم داره برای زخمی نشدن عمق وجودش بعضی اوقات این درد هارو بریزه بیرون اگه یکی کنارش باشه که عین خودشه به نظرت چی میشه ؟ میتونه شنونده خوبی باشه براش؟ نه چون مثل اون فکر میکنه... ولی کسی که برون گراس حتی با اشتیاق به درد های اون گوش میده و براش شنیدن احساسات دیگران خسته کننده نیست...
یکی قوه احساسات قوی داره و منطق براش بی معنیه میتونه همیشه تصمیماتی بگیره که به نفعشه؟ نه لازمه یکی گهگداری حواسش بهش باشه و با منطقش کمکش کنه ...
ادمها اینطوری همو کامل میکنن برای همینه ازدواج میکنن که همو کامل کنن مثل 2 تا نیمکره مغز ... بدون هم یه معجزه نیستن !
+واووووو! تا حالا اصن به اینش نگاه نکرده بودم ...ولی قاعدتا دو تا ادم شبیه هم بیشتر همو درک نمیکنن؟
- بهش فکر کن دو نفر که هر دو به یه اندازه مغرورن باهم زیر یه سقف وقتی دعواشون میشه کی باید پا پیش بزاره؟ کی حاضره انقدر منم منم نکنه یبارم نیم من باشه ؟ هیچکدوم !
+اینم حرفیه ولی خب مثلا یکی که برونگراس هی دوست داره راجب احساساتش حرف بزنه اگه یکی درونگرا باشه حوصلش خب سر میره این انقدر راجب احساساتش حرف میزنه ...
- اگر قرار بر اینه که حوصلش سر بره پس حس امپاتی یا همون همدردی به چه کاری میاد؟ اگه قراره همیشه ادما لال مونی بگیرن پس اصن برا چی خدا بهشون زبون داده؟ ببینم نمیکره چپ مغزت میتونه به راستیه بگه چرا تو انقدر اهل چرتکه انداختنی اون یکی هم بگه تو چرا اهل هنری ؟ احمقانه نی؟
+ منطقی بود ( لبخند رضایت که یعنی میبندم الان فکمو ) خب خانم روانشانس پس این مثل قدیمیا الکی بوده؟
- نه تو خنگی ! وقتی میگه کبوتر با کبوتر باز با باز منظورش این نیست 2 نفر باید ایینه هم باشن ، بگو ببینم تفاهم یعنی چی؟
+ خب... یعنی مثل هم فکر کردن و شبیه بودن
- میگم خنگی نگو نه! این تشابه نه تفاهم ! پوینت اینجاس که این کبوتر های عاشق ما هنوز فرق تفاهم و تشابه و نمیدونن
+خب تو که میدونی فرقشون چیه؟
- تشابه یعنی من بنفش و دوست دارم اونم دوست داره ، من غذا های سنتی دوست دارم اونم دوست داره و .... ولی تفاهم یعنی من پول خرج کردن برای تفریح و شادی و وقت تلف کردن و اسراف نمیدونم اون هم ندونه ، من اعتقاداتی دارم که برام مهمن اون هم اعتقاداتش با من بخونه یکی غرب نباشه یکی شرق ، اگه من تو خونه ای بزرگ شدم که معروف بوده به سفره انداختن ( تو اصطلاح های قدیمی ادم های سفره بنداز یعنی بسیار مهمان نواز و اونایی که بی ریا مهمونی میدن ) طرفم ناخن خشک نباشه و متنفر از مهمونی ، اگه من ادم ساده زیستی ام اون تجمل گرا نباشه و ... به اینا میگن تفاهم ، ریشه تفاهم تو عقاید و افکار و برنامه ریزی های ایندته نه سبک و استایل و اخلاق و اینجور چیزا ... جدا معیار ادمهارو برای تشکیل خانواده نمیفهمم ، ببینم تو اصن ادم ایده ال تو ذهنت چه جور ادمیه؟
+ نمیدونم والا ...
- دیدی از یکی میپرسی معیار هاش چیه چی جواب میدن ؟ خوشتیپ و خوشگل و خوش قیافه و پولدار و ... خیلی احمقانس... پول؟؟ کی گفته خوشبختی میاره ؟
+نمیاره؟ کی گفته نمیاره؟ خیلی از زندگی ها بخاطر پولدار نبودن طرف از هم نپاشیده ؟ دیگه اینو نگو به من
- خیلی از زندگی ها بخاطر پولدار نبودن طرف مقابل نپاشیده ! بخاطر توقع بیجا و خود بزرگ بین بودن اون ادمها پاشیده ، ادمی که روز اول میبینی نباید به جای فکر ها و کارهای احمقانه وضع مالیشم ببینی؟ اگه تو توی پر قوی بزرگ شدی با کسی که از بچگی سرکار رفته پول رو پول گذاشته و خیلی سختی کشیده به نظرت میتونه بسازه ؟ اره میتونه ! به یه شرط واقعا بخواد با دستای خودش زندگی بسازه و قبول کنه طرف مقابلش پولدار نیستش و بار هزارتا مشکل و باید به دوش بکشه ! اگه میتونه اینو قبول کنه پس اوکیه... مشکل از وقتی شروع میشه انی که تو پر قو بوده از طرف مقابل میخواد همون امکانات براش فراهم کنه ! کدوم عقل عاقلی از گوشی نوکی قدیمی اخه توقع داره بتونه عکس بگیره ؟ هیچکس ! اینم همونه ...
بدون اینو پول خوشبختی نمیاره ... هزار تا ادم بیا نشونت بدم از زور پولداری نمیدونن چیکار کنن ولی تو خونشون یبار صدای حرف و خنده و یه جمع گرم و نه میبینی نه میشنوی...
خوشتیپ بودن ؟ همیشه تیپ ادمها قابل تغییره به شرطی که زوری درش نباشه اینطوری نباشه که طرف و زورش کنی اینطوری که من دوست دارم تو بپوش این یعنی تو طرف و قبولش نکردی داری تغییرش میدی که بتونی قبولش کنی و این فاجعس !
قیافه ؟ با پیشرفت علم والا کسی بیریخت نی
اینا معیار نیست اراجیفه ...
+ حالا کی خواست ازدواج کنه ؟ الان همه فقط یه مدتی تو رابطن همین تا حالا اون ادمی و که میخوان پیدا کنن
- رابطه هم همونه خب اگه مثل ادم باهم رفتار کنن و همو درست بشناسن مگه ته رابطه ای به جدایی ختم میشه منگل؟
+ چیزی ندارم بگم ...
-حالا بحث ما راجب رابطه نبودا زیاد واردش نشو با بحث ازدواج و اینا مختصر فرقی داره و من زیاد خوشم نمیاد ازش
+ چرا؟
- تو با کسی وارد رابطه میشی میتونی بگی فردا و پس فردا و پس اون فردا و ماه و سالت دقیقا چی میشه؟ یا فقط همینطوری میگذرونیش؟
این فرق اصلیش با ازدواجه ، ازدواج هدفمنده ولی رابطه نه ...
+ خب رابطه ای ک منجر به ازدواج بشه چی ؟
- به نظرت ادمهایی که میخوان ازدواج کنن از روز اول میرن سر سفره عقد؟ خب قبلش همو میشناسن این همون رابطه منجر به ازدواجه ! و کاملا هدفمنده ... فرق داره با اینکه به اصطلاح عاشق بشی و بعد چند سال یهو یادت بیفته حالا الان وقت ازدواجه این هدفمند نی
+ حلا همه چی باید هدفمند باشه مگه تو زندگیت شبیه صنعته؟
- مشکل بعدی ... به نظرت چرا خلق شدی؟ برا چی به وجود اومدی؟ همینجوری الکی ؟ بیای خوش باشی و بری ؟ یا بیای دهنت صاف بشه و بری؟
+ نمیدونم ...
- چی میدونی ؟ یکی از اونایی که میدونی و بگو به من ( با یه حالتی که این منگل و از کجا اوردن ) هیچ چیزی تو این دنیا بی دلیل نیستش مطمئن باش ! فقط باید دلیلشو پیدا کنی ...
+ جدا به چه چیزایی فکر میکنیا بیخیال بابا معلوم نیست اصن تا یه ثانیه بعد زنده ای یا نه
- چون قراره بمیرم نباید زندگی کنم ؟ چون قراره گریه کنم نباید بخندم ؟ این منطقه توعه جدا ؟ ادمهایی که برای هیچ جایی از زندگی و کار هایی که میکنن برنامه ای ندارن شبیه جواب همین سوال هان ...
+یعنی من برا مردنم یهو بگو باید برنامه داشته باشم :))
- ببین gerezikalik (یعنی احمق کودن به ترکی ) از حرفای من همینارو گرفتی؟ اگه قراره عاشقی کنی رسم عاشقی و قبلش یادبگیر !
اگه قراره زندگی کنی رسم زندگی کردن و یادبگیر ! همین ...
+رسم عاشقی ... بزار ببینم اینو میدونم یا نه ... حتی احتمال اینکه اون با کس دیگه ای باشه تو رو نابود کنه ...
اینکه همونطور که تو بهش نگاه میکنی کسی بهش نگاه کنه ...
همنطور که تو بهش دست میزنی کسی بهش دست بزنه ...
با لبخندش که روزتو روشن میکنه برای کس دیگه ای بخنده...
شاید خودخواهانه به نظر بیاد ولی بخوای اون فقط و فقط مال تو باشه ... همینه ؟
- رسم عاشقی ... اینی که گفتی میشه غرور و تعصب ، از کجا میفهمی که عاشقته ؟
+از اونجا که وقتی بهش نگاه میکنی حس کنی دلش داره ضعف میره ...
وقتی تلاش میکنه هیجانشو نبینی ، چشماشو ازت بدزده ...
وقتی میخواد مقابلت محکم باشه باید متوجه تند زدن قلبش بشی ...
وقتی اسمشو میگی متوجه لرزیدن دلش باید بشی
تو نفسش
تو صداش
تو بوش
اون عشق و بتونی ببینی....
از اینجا میشه فهمید ...
- اوووو میبینم که هنوزم عاشقی
+ هستم ؟
- نیستی؟ میخوای یه امتحانی بکنم ؟
+ امتحان ... متاسفانه این امتحان و خیلی وقته رد شدم ...
- اگه بدونی الان پشتت وایساده چی؟
+ ( با هیجانی مملو از ترس به عقب برگشت ... چشم هاش برق میزد که همون برق گویای همه چیز بود ...)
- خب فکر کنم کار من اینجا تموم شد ... به چیزایی که گفتم امیدوارم خوب فکر کنی و سنگ هاتونو وا بکنید ... شماها مگه نمیخواستین برین زیر یه سقف چیشد پس؟
+ از اولش میدونستی ؟ برنامه ریزی شده بود ؟
- گفتم بهت ادم برای ثانیه به ثانیش باید برنامه داشته باشه ... حرف هایی و که زدم هم تو شنیدی هم اون ... من دیگه باید برم ... فقط غرور و تعصب بیجا و بی حد و مرزتونو بزارید کنار ، تصمیم بگیرید با عقلتون زندگی میخواین بکنید یا با قلبتون ؟
وقتشه از این بلاتکلیفی در بیاین ... یکم فاصله گرفتن لازم بوده الان وقت رسیدنه ... :)