آرتین جانم...
و تو چه غریبانه پی آغوش گرم مادرت ، تکیه گاه همیشگی پدرت ، یاور روز های سخت برادرت میگردی...
و تو چشم به انتظار آنها نشسته ای تا از در بیایند و به خانه ات بروی ...
خواهرانه برایت پرپر زدم لحظه ای دیدم چگونه به دنبال کسانی میگردی که مشتی خاک سرد از آنها پذیرایی کرده است ...
آرام گیر عزیزکم ، آرام گیر...
کاش میتوانستم تو را در آغوش گیرم و برای غریب بودنت دلی سیر بگریم...
من صدای تیر های آتشین را نشنیده بودم
من جنازه های غرقه به خون را ندیده بودم
من کودک بی پناه در آتش ظلم را ندیده بودم
من صدای شیونهای مادر کنار پیکر بی جان فرزندش را نشنیده بودم
من ماشین های حمل جنازه را ندیده بودم
چادر های خونین را ندیده بودم
من جوی خون دور ضریح را ندیده بودم
اما دلم از این همه ظلم و سرماز این همه ناامنی ، همچو آتش فشان خاموشیست که توانایی انجام کاری ندارد و از این بابت سرافکنده ام...
مردم شیراز تسلیت ....
ایران من تسلیت...
چقدر باید تسلیت بگوییم و تمام نشود این وضعیت؟!
این همه جور و ظلم تا به کی؟
چه کسی پاسخگوی این وضعیت است؟
-------------------------------------‐---------‐---------
پ ن: خب آنقدر حالم بد شدش که بیخیال این شدم که مسافرتم و لپتاپ ندارم با گوشی پست گذاشتم