چشم هایم را باز کردم ، صدایی را شنیدم ، اما نامفهوم...

چشم هایم باز بود ، چهره هایی را میدیدم ، اما نامفهوم...

ناگهان صورتم خیس شد ، از چشمانم اشک می امد ، اما اشک هایی نامفهوم...

دفترچه خاطرات کنار تخت را باز کردم ، خاطراتی از گذرگاه ذهنم گذشت ، اما خاطراتی نامفهوم...