فرض کن یه بیماری لاعلاج گرفتی و دکتر ها جوابت کردن و بهت گفتن فقط چند ماه زنده میمونی و تو تنها کسی هستی که اینو میدونه و بقیه اینو نمیدونن...
از مطب دکتر میای بیرون و :
فرض کن یه بیماری لاعلاج گرفتی و دکتر ها جوابت کردن و بهت گفتن فقط چند ماه زنده میمونی و تو تنها کسی هستی که اینو میدونه و بقیه اینو نمیدونن...
از مطب دکتر میای بیرون و :
اون لحظه ای که دکتر بهت گفت چند وقت بیشتر زنده نیستی چه حسی بهت دست داد؟
الان که تو این شرایطی کلماتی که برات معانی خاصی داشتن ایا تغییری کردن؟ تعریفت از مرگ و زندگی..... خانواده و دوست.... ارزو...
چیکار میکنی تو این فرصت باقی مونده؟
چه کارهایی بوده که میخواستی بکنی ولی حالا دیگه نمیتونی؟
چه پشیمونی هایی داری؟
چیزی هست که بخوای جبرانش کنی؟
کسی هست که بخوای ببینیش؟
دلت برای چیا تنگ میشه؟
چجوری میخوای به اطرافیانت بگی؟ اصن دوست داری بهشون بگی؟ یا دوست داری بی خبر بری؟
جایی هست که بخوای بری ؟ دوست داری تنها بری یا باکسی بری؟
از ادما دوری میکنی؟ یا بیخیال رفتار میکنی؟
-------------------------------
پ ن : دوستانی که شرکت میکنن ممنون میشم ادرس وب و لینک کنن زیر نوشتشون :)