۹ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

Returning to the routine of life

300

می میرم ، می میری ، می میرد...
زندگی میکنم ، زندگی میکنی ، زندگی میکند ....

میخندم ، میخندی ، میخندد...

گریه میکنم ، گریه میکنی ، گریه میکند...

همه اینها به یه شکل نوشته میشود اما چرا ؟...

چرا زندگی کردن من ، مردن من ، خندیدن من ، گریه کردن من با دیگری متفاوت است؟

جواب همه اینها فقط با صرف یک فعل پاسخ داده میشود!...

می خواهم ، میخواهی ، میخواهد ...

ما میخواهیم که متفاوت از دیگران باشیم ! 

تنها پایه و اساس جهان هستی همین فعل است !

خواستن فقط قدرتمندیه

خ : خستگی ناپذیری : یعنی اگه چیزیو دوست داری و بهش نمیرسی پاشو راه های دیگه رو امتحان کن

و : وابستگی : به هدفت وابسته باش به همین راحتیا بیخیالش نشو

ا : اعتماد به نفس: به کاری که میکنی و به توانایی هات ایمان داشته باش

س : سادگی : قشنگ ترین حس دنیا که تو رو از بقیه متمایز میکنه 

ت : توانستن: خودش یه واژه نامه نیاز داره ولی به زبون ساده یعنی همین الان بلند شو!

ن : نوشتن : نوشتن شاید تنها چیزی باشه که باهاش تمام مشکلات دنیا حل میشه 

  • Comments [ ۵ ]
    • ~S :)
    • Sunday 30 Mordad 01
    • 17:48

    *چالش به دنبال گمشده*

    یسری سوال میپرسم اینارو ببینید میتونید کامل جواب بدید؟  و میتونید تضمین کنید ادم هایی که میگید نزدیک ترینن به شما اگر اینارو درباره خودتون ازشون بپرسید جوابشون با شما یکیه؟ ( شمارو انقدر به ریز و جزئیات میشناسن و احساسات واقعی شمارو میدونن)

    اولین اغوشی که تو این دنیا حس کردی؟

    آیا هنوزم اون اولین اغوش برای تو بازه و تو هنوزم اون اغوشو امن ترین جای دنیا میدونی؟

    بهترین خاطره هایی که از ادم های مهم زندگیت داری؟  (از هر نفر مثلا فلان خاطره رو دارم )

    ادم های خاطره ساز زندگیت کیا هستن؟

    ایا خودت شخصی هستی که دوست داری خاطره بسازی یا فقط دوست داری قسمتی از خاطره بقیه باشی؟

    برای ساختن خاطره تو ذهن بقیه چیکار میکنی؟

    به نظرت چطور میشه یه خاطره موندگار تو ذهن بقیه درست کرد؟

    حاضری خاطراتتو با چیزی عوضشون کنی؟

    زندگی میکنی که دنبال لحظه ای خوش بگردی یا لحظه ای خوش و برای خودت و دیگران میسازی که بتونی زندگی کنی؟

    خاطراتتو کجا نگه میداری؟ تو ذهنت؟ تو دفترچه خاطرات؟ نگهشون نمیداری؟

    اگه بهت بگن این گوی و این میدان برو و از الان به بعد زندگیتو خودت باید بسازی چطوری میسازیش؟

    چقدر فکر میکنی چیزی که تو ذهنت ساختی تو دنیای واقعی عملیه؟

    دنیای واقعی با دنیای تو ذهنتو چقدر فاصله داره؟ تا حالا سعی کردی این دو تا دنیا رو به هم نزدیک کنی اگه از هم دورن؟

     بعد از جواب دادن به این سوالا بازم فکر میکنی تو دنیا چیزی ارزشمند تر از لحظاتت، خاطراتت و سازنده های اون خاطرات هستن؟

     

    پ ن : ذهن ادما همیشه از جواب دادن به بعضی سوالا فراریه ، تواناییشو داری گوشه رینگ گیرش بیاری و این سوالارو هر جور که شده جوابی براشون پیدا کنی؟

    میتونی واقعی جواب بدی و نترسی از هر پاسخ احتمالی که ممکنه بشنوی؟

     

    دوستانی که شرکت میکنن لینک وب و یادشون نره بزارن :)

     

  • Comments [ ۵ ]
    • ~S :)
    • Sunday 23 Mordad 01
    • 22:46

    قدرمطلق

     

     

    نمیدونم چرا ادمای اطرافم عوض شدن ...نه ! عوضی شدن!

    ولی یکی هست که من این عوض شدنشو دوست دارم ، باورم نمیشه بعضی اوقات این همون ادمه

  • Comments [ ۰ ]
    • ~S :)
    • Saturday 22 Mordad 01
    • 22:47

    Mood 3

     

  • Comments [ ۱ ]
    • ~S :)
    • Thursday 13 Mordad 01
    • 00:56

    Mood 2

      

  • Comments [ ۰ ]
    • ~S :)
    • Thursday 6 Mordad 01
    • 20:54

    دلتنگی به وقت بی وقتی

     

     

    پدرم هر روز دیر میامد خونه. خسته از دو شیفت کار روزانه و من که خیلی دلم میخواست باهاش حرف بزنم،ترجیح میدادم چیزی نگم تا اون بتونه وقت بیشتری رو استراحت کنه تا اینکه بالاخره یک روز جمعه احساس کردم وقت مناسبیه که باهاش حرف بزنم...

  • Comments [ ۱۱ ]
    • ~S :)
    • Tuesday 4 Mordad 01
    • 23:28

    Mood 1

     

     

  • Comments [ ۳ ]
    • ~S :)
    • Monday 3 Mordad 01
    • 20:45

    زندگی به شرط چاقو

     

    فرض کن یه بیماری لاعلاج گرفتی و دکتر ها جوابت کردن و بهت گفتن فقط چند ماه زنده میمونی و تو تنها کسی هستی که اینو میدونه و بقیه اینو نمیدونن...

    از مطب دکتر میای بیرون و :

  • Comments [ ۳ ]
    • ~S :)
    • Saturday 1 Mordad 01
    • 17:51

    *چالش زندگی به شرط چاقو *

    فرض کن یه بیماری لاعلاج گرفتی و دکتر ها جوابت کردن و بهت گفتن فقط چند ماه زنده میمونی و تو تنها کسی هستی که اینو میدونه و بقیه اینو نمیدونن...

    از مطب دکتر میای بیرون و :

    اون لحظه ای که دکتر بهت گفت چند وقت بیشتر زنده نیستی چه حسی بهت دست داد؟

    الان که تو این شرایطی  کلماتی که برات معانی خاصی داشتن  ایا تغییری کردن؟  تعریفت از مرگ و زندگی..... خانواده و دوست.... ارزو...

    چیکار میکنی تو این فرصت باقی مونده؟

    چه کارهایی بوده که میخواستی بکنی ولی حالا دیگه نمیتونی؟

    چه پشیمونی هایی داری؟

    چیزی هست که بخوای جبرانش کنی؟

    کسی هست که بخوای ببینیش؟

    دلت برای چیا تنگ میشه؟

    چجوری میخوای به اطرافیانت بگی؟  اصن دوست داری بهشون بگی؟  یا دوست داری بی خبر بری؟

    جایی هست که بخوای بری ؟ دوست داری تنها بری یا باکسی بری؟

    از ادما دوری میکنی؟ یا بیخیال رفتار میکنی؟

    -------------------------------

    پ ن : دوستانی که شرکت میکنن ممنون میشم ادرس وب و لینک کنن زیر نوشتشون :)

  • Comments [ ۱۱ ]
    • ~S :)
    • Saturday 1 Mordad 01
    • 15:35
    چه کسی میداند که تو در پیله خود تنهایی...؟
    چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی....
    پیله ات را بگشا!
    تو به اندازه پروانه شدن زیبایی...:)

    به نام اون بالاسری...
    به دنیای من خوش اومدید
    امیدوارم ارامشی رو که شاید دنبالش بگردید اینجا پیداش کنید :)
    Topics