یسری سوال میپرسم اینارو ببینید میتونید کامل جواب بدید؟  و میتونید تضمین کنید ادم هایی که میگید نزدیک ترینن به شما اگر اینارو درباره خودتون ازشون بپرسید جوابشون با شما یکیه؟ ( شمارو انقدر به ریز و جزئیات میشناسن و احساسات واقعی شمارو میدونن)

من همیشه ترجیح میدم تو زندگیم ادمای محدودی باشن ولی باهاشون صادقانه رفتار کنم تا اینکه تعداد زیادی دور و برم باشن ولی حتی حس واقعی منو نسبت به خیلی چیزا ندونن...

برای همین میتونم تضمین کنم حداقل یه نفر هست که میتونه جای من به این سوالا جواب بده و پاسخش با من یکیه

اولین اغوشی که تو این دنیا حس کردی؟

اغوش یه رفیق 17 ساله که گرم ترین جای دنیاست

آیا هنوزم اون اولین اغوش برای تو بازه و تو هنوزم اون اغوشو امن ترین جای دنیا میدونی؟

شاید دیگه نتونم مثل بچگی هام تو بغلش قایم بشم یا موقع ناراحتی ها بغلش کنم ولی میدونم تو بدترین شرایط ممکن برای من بازه اغوشش و هنوزم امن ترین جای دنیاست

بهترین خاطره هایی که از ادم های مهم زندگیت داری؟  (از هر نفر مثلا فلان خاطره رو دارم )

از این رفیق 17 ساله که از موهای سرم بیشتر خاطره دارم

از بابام خاطره خوبم برمیگرده وقتی بچه بودم هر شب با خستگی های روزانش میبرد منو پارک و شهربازی ولی خب بعد از اون دوران خاطره ای ازش ندارم

از خواهرم در حد همین 6 سالگیش کلی خاطره رنگی رنگی دارم از وقتی به دنیا اومده تقریبا بزرگش کردم کلی وقت باهم گذروندیم

از اقاجونم هم خیلی خاطره زیاد دارم مسافرت هایی که باهم رفتیم ، خرید هایی که رفتیم و ....

از مامانبزرگمم بیشتر تو مناسبت های دینی خاطره دارم یا تو خورد و خوراک ، هر وقت میرم خونشون میگه چقدر لاغر شدی کلی چیز میده بخورم :)))))

از دایی هام که عین داداشام میمونن هم کلی خاطره دارم بیشتر مال مسافرت هایی که میرفتیم ، وقتی میخواستم جهش بزنم و تابستون درس بخونم دایی بزرگم کمکم کرد با اینکه تاندون پاش تو فوتبال کشیده شده بود و تازه از بیمارستان اومده بود همه شهر ها و پایتخت ها رو یادم دادش :)))

از دوستام .... خب دوستای دبستانم چیز زیادی یادم نمیاد ازشونم خبر ندارم ، دوستای دبیرستان آلا ، سحر ، مبینا که باهاشون صمیمی بودم با بقیه بچه ها هم فقط در مورد درس حرف میزدم :) از پیش دانشگاهی هم آنوشا ،محیا که خب صمیمی نبودیم ولی نسبت به بقیه باز بهم نزدیک تر بودیم

از آلا ، تولد خودش ، تولد مبینا ،تولد خودم ، ناهار خوردنامون کف حیاط ، از کلاس باهم رفتیم بیرون ، تقلب کردن هامون ، بغل هم میشستیم ور ور ور میکردیم ، پای تخته که هر کدوم میرفتیم تقلب میرسوندیم به هم ، درد و دل کردن هامون که هیچوقت تمومی نداره ، بغل اون کمد ها هر صبح نشستن و ور ور کردن ، اردو مطالعاتی ، اردو مشهد ، مغازه عطر فروشی و .....

از مبینا چیز زیادی ندارم تولد خودش و تولد آلا ، درد و دل هامون و توجه کردناش بعضی اوقات ، اردو مطالعاتی

از سحر هر چیییییییییییییییییییی بسکتبال باهم زدیم بر بدن :)، رقابت های درسیمون ، حال بعضی از بچه پرو های مدرسه رو میگرفتیم باهم :)

از انوشا فقط درد و دل هامون

از محیا ، خب از سال هشتم باهم لج داشتیم و حال همو تحت هر شرایطی میگرفتیم ولی تهش دوست شدیم و سال دوازده باهم حرف میزدیم باعث میشد اون جو مدرسه که برای من غریبانه بود صمیمی تر بشه

از معلم هام هم اقای قندچی ، احدی ،حدادی ، درخشانی ، مفتون که کلییی خاطره دارم و کلی خندیدم سال 12 ، خانم توسلی ، دربندی، خیری پور ، نکونظر ،کشاورز ،قاسمی ،خطیبیان ، ابطحی هم بخشی از خاطرات شیرین مدرسم بودن

ادم های خاطره ساز زندگیت کیا هستن؟

در حال حاضر رفیق 17 ساله ،خواهرم ، دایی هام ، اقاجونم ، آلا

ایا خودت شخصی هستی که دوست داری خاطره بسازی یا فقط دوست داری قسمتی از خاطره بقیه باشی؟

خودم خاطره بسازم و ترجیح میدم

برای ساختن خاطره تو ذهن بقیه چیکار میکنی؟

قبلش با خودزنی فراوان سعی میکنم بفهمم طرف اون لحظه چی دوست داره بعد سوپرایزش کنم:)))

به نظرت چطور میشه یه خاطره موندگار تو ذهن بقیه درست کرد؟

با درک کردن ادم ها تو شرایط مختلف میشه براشون خاطره ساخت نیاز به کار خیلی عجیب غریبی هم نیستش  

حاضری خاطراتتو با چیزی عوضشون کنی؟

نه

زندگی میکنی که دنبال لحظه ای خوش بگردی یا لحظه ای خوش و برای خودت و دیگران میسازی که بتونی زندگی کنی؟

مورد دوم

خاطراتتو کجا نگه میداری؟ تو ذهنت؟ تو دفترچه خاطرات؟ نگهشون نمیداری؟

حافظه قوی دارم و از نوشتن خاطراتمم زیاد خوشم نمیادش بیشتر تو ذهنم نگه میدارم و کلی عکس و فیلم از هر لحظه میگیرم :)

اگه بهت بگن این گوی و این میدان برو و از الان به بعد زندگیتو خودت باید بسازی چطوری میسازیش؟

یه جوری که بعد مثلا 40 سال زندگی نیام به خودم بگم چیکار کردی؟ بعد جوابی نداشته باشم

چقدر فکر میکنی چیزی که تو ذهنت ساختی تو دنیای واقعی عملیه؟

من هرچی تو ذهنمه رو به زورم شده تا حالا عملی کردم ولی به وقتش از این به بعدم همینه واقع نگرم کلا پس چیز زیاد عجیبی تو ذهنم ندارم یه پلنی هستش که قابلیت اجرا داره

دنیای واقعی با دنیای تو ذهنتو چقدر فاصله داره؟ تا حالا سعی کردی این دو تا دنیا رو به هم نزدیک کنی اگه از هم دورن؟

شاید الان بگم بخاطر کنکور دنیای تو ذهن من فاصله پیدا کرد با واقعیت ولی خب میان بر زدن و برا همین وقت ها گذاشتن

 بعد از جواب دادن به این سوالا بازم فکر میکنی تو دنیا چیزی ارزشمند تر از لحظاتت، خاطراتت و سازنده های اون خاطرات هستن؟

ادم هایی که نقش اصلی اینا هستن مهم تر از خود اینان :)